پاتریکِ عزیزم

ساخت وبلاگ
گریزلی رو یادته؟ این پاتریکمونه! پاتریک داره زیرِ دست و پای من له و له تر میشه تا من کار احمقانه ای نکنم؛ چون من به شدت مستعدِ نابود کردن وبلاگ ها، دیلیت کردنِ اکانت ها، گند زدن به رفاقت ها، پریدن وسط آتیش، انصراف از دانشگاه، لفت دادن از خونواده، ازدواج حتی، شیکستنِ آینه های خونه و هر چیزی که فکرش رو بکنی هستم! پاتریک و مجتبی (لپ تاپم) ساعت ها من رو کنار خودشون نگه میدارن، و مجبورم میکنن به جای هر کار احمقانه ای فیلم ببینم و فیلم ببینم و شماره چشمم رو شیش ارتقا بدم و بنویسم و ذخیره کنم و هی دیلیت کنم و باز برم فیلم ببینم؛
پاتریکِ عزیزم، شاید به زودی مجبور بشیم از هم جدا شیم، ممنونم؛ از تو ممنون تر و از گریزلی ممنونم که نرم و خسته و مهربون هستین؛ و از تو مجتبی، لپ تاپِ عزیزم!

حالا بیست و چند روز از نحس ترین امتحانِ دنیا میگذره؛ و من برای همیشه از بهمن و اسفندِ نود و پنج متنفرم میمونم! 
بیست و چند روز برای فراموش کردنِ یه عادت کافیه، هیچ چیز فراموش نشد و این همون چیزیه که باید به من ثابت میشد؛

پاتریکِ عزیزم، شاید برم گریزلی رو قبل از رفتن ببینم؛ واقعیتش خیلی ناراحتم که هیچکدومتون رو نمیتونم تا مشهد ببرم، ناراحتم که دایناسورهای قشنگم رو از دست دادم، ناراحتم که ح رو خیلی کم دارم، ناراحتم که الف رو بیست و چند روزه که ندارم! بیشتر از همیشه از نبودنِ عمه جان ناراحتم؛ ولی نگران نباش، قول میدم که سعی کنم کارِ احمقانه ای نکنم؛ مراقب خودت باش

+ خامه و شوکول و پودر کاکائو و شیکر و شیرو قاطی کنین، حالا توت فرنگی رو اون تو غرق کنین بعد بخورین؛ ما بش میگیم آنتی خودکشی!
این داستان: جدا وات دو یو وانت؟...
ما را در سایت این داستان: جدا وات دو یو وانت؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2nafashaye-noghrei6 بازدید : 203 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1396 ساعت: 22:41