از هر وری سخنی، پریم

ساخت وبلاگ
١٧٩. امروز آلارم گذاشته بودم برای هفت و چهل؛ یعنی یه ساعت دیر تر از حد معمول! شعله زیر کتری رو که روشن کردم یه نیگا به ساعت انداختم و متوجه شدم جریان چیه؛ خاموشش کردم و رفتم زیر پتو مچاله شدم

١٨٠. پتو پیچ نشسته بودم چای میخوردم، پرسیدم چیکار میکنی؟ گفت نشستم جلوی کولر موهام خشک شه برم بستنی بخرم! مقایسه کنید بندرعباس و مشهد را :|
 
١٨١. ای امام رضای مهربون [لبخندِ دندونی] اگه اینجارو میخونی؛ توروخدا باهام قهر نکن!! خودت شاهدی من میخواستم امروز بیام اما نشد! قول میدم سعی کنم این هفته بیام حرم، مواظب خودت باش؛ فعلا

١٨٢. ای دوستِ مجازیِ دو سال و نیمه من؛ دلم برات خیلی تنگ شده! ولی چه کنم که مثل خر در گِل مانده ام!! لعنت به همه چی و حتی چی؛ واقعا چرا چُنین گَشت؟

١٨٣. امشب خبرِ نیمه قطعی از احوال بابا به دستم خواهد رسید؛ قلب یا ریه؟ لعنت به سیگار

١٨٤. ببین ای تویی که فکر میکنی همه ناراحتی ها و بداخلاقی ها و عصبانیت های یه دختر سرچشمه گرفته از نمودارِ هورمونیه!! همانا هم بیشعوری، هم خاک بر سرت، هم حیفِ نون! هم لطفا دور و بر من آفتابیت نشه :|
این داستان: جدا وات دو یو وانت؟...
ما را در سایت این داستان: جدا وات دو یو وانت؟ دنبال می کنید

برچسب : از هر دری وری, نویسنده : 2nafashaye-noghrei6 بازدید : 199 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 12:47