باطل به امید سحری زین شبِ گوریم

ساخت وبلاگ
ببین قشنگ داریم به قعرِ چاهِ ضلالت سقوط می کنیم! جداً میگم و هیچ راه گریزی هم نیست مثکه؛ البته تو باور نکن بذار یه روزی که نشستی یه جا تکیه دادی به دیوار چاه ضلالت میام میزنم رو شونت میگم؛ بیاه! دیدی؟ البته من از این آدمایِ "بیا دیدی گفتم" خیلی بدم میاد! توی اون صحنه حق میدم همون لحظه که زدم رو شونت، بِ بیا رو که گفتم برگردی با زانو بزنی تو شیکمم خون بالا بیارم
آره خلاصه امروز از صب یه مصرع داشت تو مغزم چرخ میخورد با مضنون امیدی به سحر نیست و این حرفا! حالا هی سرچ سرچ که بابا چیه این شعره؛ فک میکنی گوگل چی میگفت؟ نه واقعا
"ماجرای ازدواج سحر.قریش.ی و امید.علوم.ی"
"سحر.قریش.ی و همسر دومش امید.علوم.ی"
"بیوگرافی امید.علوم.ی همسر جدید سحر.قریش.ی"
لازمه بیشتر راجع به قعرِ چاه ضلالت توضیح بدم واقعا؟

دیری است که از روی دل آرام تو دوریم
محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم؛
++ آنتی حماقت، آنتی احساس گناه، آنتی مردم گریزی نداریم؟ فقط آنتی هیستامین؟ :| واقعا سرعت پیشرفت علم رو کی خورده؟
+++ همینا دیگه! اون مصرع هم همین عنوانه
این داستان: جدا وات دو یو وانت؟...
ما را در سایت این داستان: جدا وات دو یو وانت؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2nafashaye-noghrei6 بازدید : 142 تاريخ : شنبه 1 آبان 1395 ساعت: 2:39