ما که باشیم؟

ساخت وبلاگ

سعدی یه شعری داره که اینجوری شروع میشه


"خوبرویانِ جفاپیشه، وفا نیز کنند
به کسان درد فرستند و، دوا نیز کنند"

یعنی همون با ما به از این باشِ خودمون دیگه
بعد میگه

"نظری کن به منِ خسته، که اربابِ کَرَم
به ضعیفان نظر از بهرِ خدا نیز کنند
عاشقان را ز بَرِ خویش مران، تا بر تو
سر و زر هر دو فشانند و، دعا نیز کنند"

رشوه میده علنا! یعنی میدونی، میدونه خودشو نمیخوادا، ولی میگه بیا من این کارا رو که میتونم بکنم، هوم؟ نظرت؟
بعد کم کم میگه بابا من غلط، من اشتباه، من خطا، سر جدت تو بیا ولی

"تو خطایی بچه ای، از تو خطا نیست عجب
کان که از اهل صوابند، خطا نیز کنند
گر رود نام من اندر دهنت، باکی نیست
پادشاهان به غلط یاد گدا نیز کنند"

ولی میدونی تهش چیه؟ تهش، اون گوشه موشه های دل خودش میدونه نمیشه!

"سعدیا! گر نکند یادِ تو آن ماه، مرنج
ما که باشیم که اندیشه ما نیز کنند؟"

این داستان: جدا وات دو یو وانت؟...
ما را در سایت این داستان: جدا وات دو یو وانت؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2nafashaye-noghrei6 بازدید : 169 تاريخ : دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت: 6:36