من هم شاعری بلد بودم انصراف میدادم شهریار جان!

ساخت وبلاگ


شهریار رو خیلی بیشتر از قبل دوس دارم! شاید واسه این شعر؛ اونجا که میگه

فشردم با همه مستی به دل سنگِ صبوری را
ز حال گریه ی "پنهان"، حکایت با سبو کردم

و یکم بعد که میگه
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز "پنهانی" تو را هم آرزو کردم

و اون آخرا که باز میگه
تو با اغیار پیشِ چشمِ من می در سبو کردی
من از بیمِ شماتت گریه "پنهان" در گلو کردم

+ عکس از همون جای همیشگی :))
این داستان: جدا وات دو یو وانت؟...
ما را در سایت این داستان: جدا وات دو یو وانت؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2nafashaye-noghrei6 بازدید : 201 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 2:22